نوشته شده توسط : آرش قاسمی

 

زن سردش شد. چشم باز كرد. هنوز صبح نشده بود. شوهرش كنارش نخوابيده بود. از رخت‌خواب بيرون رفت.

 باد پرده‌ها را آهسته و بي‌صدا تكان مي‌داد. پرده را كنار زد. خواست در بالكن را ببندد. بوي سيگار را حس كرد. به بالكن رفت. شوهرش را ديد. در بالكن روي زمين نشسته بود و سيگاري به لب داشت. سوز سرما زن را در خود فرو برد و او مچاله‌تر شد. شوهر اما به حال خود نبود. در اين بيست سالي كه با او زندگي مي‌كرد، مردش را چنين آشفته و غمگين نديده بود. كنارش نشست.

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
این مطلب مخصوص اعضا میباشد برای استفاده از این قسمت باید عضو گونی وب شوید سریعا" اقدام کنید


:: موضوعات مرتبط: عاشقانه (5) , ,
:: برچسب‌ها: رمان , داستان , داستان عاشقانه , رمان عاشقانه , مطلب ,
:: بازدید از این مطلب : 791
|
امتیاز مطلب : 222
|
تعداد امتیازدهندگان : 50
|
مجموع امتیاز : 50
تاریخ انتشار : 2 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آرش قاسمی

 

شب تا صبح کابوس میدیدم...مرتب بیدار میشدم...تنم خیس عرق بود...قلبم مرتب میزد...این مدت هم خیلی ضعیف شده بودم...حالت تهوع شدید داشتم...بالاخره هرجوری بود شب گذشت...خیلی سخت اما گذشت...فردا صبح خیلی اظطراب داشتم...شاید بزرگترین علتش این بود که واسه اولین بار میخواستم با شراره حرف بزنم!!!اونم راجع به یه پسر...تو راه هزار بار از تصمیمم منصرف شدم...به شراره اطمینان داشتم اما ته دلم میلرزید...اگه شراره بهم بخنده چی؟؟؟اگه مسخرم کنه چی؟؟؟اگه به بچه ها بگه چی؟؟؟

 


اگه به گوش مدیر و ناظم و بقیه برسه چیکارکنم؟؟؟نکنه یه وقت بابا بفهمه؟؟؟وای...هزار بار از تصمیمم منصرف شدم...اما مگه راهی جز این بود؟؟؟من که کسیو نداشتم باهاش مشورت کنم...حتی از داشتن مادر هم محروم بودم...بابا هم که همه فکر و ذکرش بدنیا اومدن بچه اش بود...تازه مگه میتونستم به بابا چیزی بگم؟؟؟وای خون راه مینداخت...تصمیممو گرفتم...به شراره میگم...هر چی باشه اون تجربه داره...حتما راهنماییم میکنه...هر چی باداباد...اون روز امتحان داشتیم...با بدبختی امتحان دادم...چند بار حالم تو کلاس بد شد...اما به روم نیووردم...شراره و سحر مشکوک نگاهم میکردن...شراره رو کاغذ نوشت(سپیده امروز چته؟؟؟


ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
این مطلب مخصوص اعضا میباشد برای استفاده از این قسمت باید عضو گونی وب شوید سریعا" اقدام کنید


:: موضوعات مرتبط: عاشقانه (5) , ,
:: برچسب‌ها: رمان , داستان , داستان عاشقانه , رمان عاشقانه , مطلب ,
:: بازدید از این مطلب : 417
|
امتیاز مطلب : 210
|
تعداد امتیازدهندگان : 49
|
مجموع امتیاز : 49
تاریخ انتشار : 2 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آرش قاسمی
 
گام ۱- از انتقاد بیجا ، سرزنش مداوم و گله و شکایت بپرهیزید.
 

گام ۲- در ارزیابی های خود صادق و بی ریا باشید.
 

گام ۳- دیگران را دوست بداریم و به آنها علاقمند شوید.
 

گام ۴- خواسته های دیگران را درک کنید .
 

گام ۵- همیشه لبخند را زینت چهره خود کنید.
 

گام ۶- به خاطر داشته باشید نام هر شخصی زیباترین نت موسیقی اوست ؛ پس دیگران را به نام صدا بزنید و او احساس نزدیکی کنید .
 

گام ۷- شنونده خوبی باشید و دیگران را تشویق کنید که درباره خودشان و علاقمندیهایشان حرف بزنند .
 

گام ۸- در جهت علایق دیگران سخن بگویید .
 

گام ۹- این باور را به دیگران القا کنید که ؛ قدرت زیادی دارند و برای خود کسی هستند و در انجام این کار نهایت صداقت را داشته باشید .
 

گام ۱۰- همیشه برای اینکه بهترین نتیجه را از بحث مجادله بگیرید ؛ سعی کنید از شرکت در آن بپرهیزید .
 

گام ۱۱- به عقاید دیگران احترام بگذارید و هرگز عبارت “تو اشتباه می کنی ” استفاده نکنید .
 

گام ۱۲- اگر خطایی از شما سرزد ؛ با قاطعیت به آن اعتراف کنید و اعتماد به نفس داشته باشید و بدانید که “انسان جایزالخطاست.”
 

گام ۱۳- همیشه صحبت های خود را دوستانه آغاز کنید .
 

گام ۱۴- به گونه ای رفتار کنید که همیشه دیگران تاییدتان کنند .
 

گام ۱۵- سعی کنید از راه های مناسبی برای کسب آرامش استفاده کنید تا دیگران برای شریک شدن در آرامشتان به سوی شما آیند .
 

گام ۱۶- اجازه بدهید همیشه دیگران بیش از شما صحبت کنند .
 

گام ۱۷- خالصانه به هر اتفاقی از دید دیگران نگاه کنید و تک محور نباشید .
 

گام ۱۸- باورها و علایق سایرین را همانگونه که هستند بپذیرید چرا که هرکس از دید خود بهترین است .
 

گام ۱۹- همواره به سوی انگیزه های بهتر و قوی تر بروید ؛ تا بهترین باشید .




:: موضوعات مرتبط: عاشقانه (5) , ,
:: برچسب‌ها: مطالب , مطلب , خواندنی , باحال , مطلب با حال , مطالب با حال ,
:: بازدید از این مطلب : 366
|
امتیاز مطلب : 192
|
تعداد امتیازدهندگان : 43
|
مجموع امتیاز : 43
تاریخ انتشار : 2 آذر 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد